مذاکره اساس میانجیگری است. در حقیقت، میانجیگری مورد خاصی از مذاکره است که در آنیک فرد بیطرف از مذاکره حمایت میکند. بنابراین، تمرکز بر مذاکره است، نه بر وساطت. استفاده از مهارتهای مذاکره مهم است و اغلب در ادبیات میانجیگری از آن بهعنوان هستۀ وساطت و در گزارشهای تاریخی بهصورت منشأ آن یاد میشود.
میانجیگری فرصتی همانند مذاکره است، که دو یا چند طرف با یکدیگر یا از طریق یک شخص ثالث ارتباط برقرار میکنند تا به توافقی در مورد یک مسئله برسند. «مورد خاص» میانجی¬گری این است که اشخاص ثالث خارجی طرفین را در بحثهایشان همراهی میکنند. هافت، میانجی¬گری را «حمایت از مذاکره به واسطۀ کمککننده¬ای بیطرف» تعریف میکند. بنابراین تمرکز بر مذاکره است، نه میانجی¬گری. مهم است که این مورد را تأکید کنیم، زیرا مردم تمایل دارند خود را جدیتر از آنچه هستند، نشان دهند.
در میانجیگری، مهارتهای مذاکره مهم است در بیشتر متون و پژوهش های مرتبط با وساطت، به این مهارت ها به عنوان هسته اصلی این فرآیند اشاره شده است. اشتراک اساسی که بین مذاکره و میانجی¬گری وجود دارد، این است که طرفین چیزی برای حل و فصل با یکدیگر دارند. نتیجه مذاکره یا میانجی¬گری موفق توافقی است که شامل هر دو طرف میشود و فرد چیزی را که برای طرف دیگر مفید است یا میتواند مفید باشد، رها کند.
در این فرایند منافع مشترکی نیز شناسایی میشود. زمانی که طرفی داوطلبانه وارد فرایند مذاکره میشود، میتوان استنباط کرد که انگیزهای قوی برای حل مسئله وجود دارد. این ممکن است ناشی از یک مسئله واقعی، چالش در روابط بینفردی یا نیاز شخصی باشد. در حالی که افرادی که به میانجی¬گری میآیند اغلب انتظار دارند تعارض خود را حل کنند، صلح ایجاد شود و دوباره با هم کنار بیایند، مذاکرهکنندگان عمدتاً تمایل دارند در مورد موضوع به توافق برسند. علاوه بر این، در بیشتر فرآیندهای میانجی¬گری انتظار میرود که فرآیند مشترک رابطه بین طرفین تعارض را در بلندمدت تثبیت کند و تعارضات آینده را بتوان با موفقیت بر اساس این پایه مشترک حل کرد.